Remember You Die
شایــد مانده ام گاهی ندانسته از یک نفر ، کاش زندگی از آخر به اول بود ... کسی بیاید تو ماه را جمعه ها بار اولی که دیدم ات نه از خودم فرار کرده ام ، وقتی که می رفتی ، تنــه دختـــر داغ بـــود .. بهترین کار با استادی که نمره نمیده اینه که راســت میگـــفـــتی .. تقصـــیر از منـــه .. یه نوع بیماری هست به نام پیــرمــردی موبایلشو برد تعمیر کنه .. تمام " آرامشم " را ما نسلی هستیم که : تو زندگیم یاد گرفتم : داستان غریبیست زندگی .. شايد کسي رو که باهاش خنديدي يه روزي فراموش کني .. ولي کسي رو که به خاطرش گريه کردي هيچوقت فراموش نميکني . فکر دشمنات رو از سرت بیرون کن... کلاته,کمربند , جانماز , سایه بون , جانونی , همه چیزمو بردن !!!! اگه توی تاکسی یا مترو و اتوبوس چار پنج تا اس ام اس دادین دستتون خسته شد ، کودک كه بودم وقتي زمين ميخوردم دستهاي زيادي براي ياري كردنم به سويم دراز مي شد ، می دانی .. ؟ اینجا در دنیای من ، استاد .. تنهایی حق کسی است که خیانت می کند ..
موقعـــی برســـه کـــه ..
یــــاد کـــردن مـــن
فقــط یه ف اط ح ه باشهـ
لحظه ی پیچیدن
عطر تو
به شهر ،
ملک الموت
پی چند نفر می آید ..!
#کاظم_بهمنی
بتی درست می کنی ،
آنقدر بزرگ که
از دست ابراهیم نیز
کاری بر نمی اید ..
پیر به دنیا می امدیم ..
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم ..
سپس کودکی معصوم می شدیم ..
و در نمیه شبی ،
با نوازش های مادر ،
آرام می مردیم ...
ما را دعوت کند
به رفتن ..!
به رفتن از تمام کسانی که
رفته اند و ما هنوز درون آنها مانده ایم !
#فاطمه_ضیاالدینی
بیشتر از همه دوست می داشتی ..
و حالا ماه هرشب ،
تو را به یاد من می اورد ...
می خواهم فراموشت کنم ..
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره ها پاک نمی شود ...
رسول یونان
بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت می شوم ...
میترسم دلت بگیرد
و کسی را نداشته باشی
تا غصه هایت را به جان بخرد ...
میترسم دلت بگیرد
و غم هایت تازه شود ...
جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر ،
نگرانت می شوم ...
چنان بی مقدمه زیبا بودی ،
که چند روز بعد
یادم افتاد
باید عاشقت می شدم .. !
#زانیار_برور
نه از شما ..
به جستجوی کسی رفته ام
که مثل هیچ کسی نیست ..
نگران نباشید ..
یا با او
باز می گردم ..
یا او
بازم می گرداند ..
تا مثل شما زندگی کنم ...
بهار بود ..
تابستان که نیامدی ،
پاییز شد ..
پاییز که برنگشتی ،
پاییز ماند ..
زمستان که نیایی ،
پاییز می ماند ..
تو را به دل پاییزی ات ،
فصل ها را به هم نریز ..
#عباس_معروفی
درد داشـــت ..
اما توی دلــش آرامــش بود ..
آرامش اینکه با عشـقش خوابیـده ..
پسر نفس نفس زنان کنار دختره دراز کشیده بود ..
دختر دست لرزونشو به میله تخت گرفت ولبه تخت نشست ..
دختر درد داشت اما حس خوبی توی دلش بود ..
دردش رو لباش بـه لبخند تبدیل میشد ..
دستشو دراز کرد که از روی زمین لباساشو برداره و بپوشه
که یدفه دست پسر روی شونش حس کرد ..
... - دختـر فقـط یکــ جمــله شنیـــد - ...
" کجــا لاشــی ؟؟ لباســاتو نپــوشـــ ! " ..
" رفیقـــمم هســـت " ...
هههههــــ
ادامه مطلب
شمارشو به عنوان فروشنده گوسفند زنده
تو روزنامه پخش کنی
خیلی حال میده ..
ادامه مطلب
من در حـــدّ تو نبــودم
در حدّ تو همونایی بودن
که امروز با تو بودن ،
فردا با رفیقـــاتــــ ..!
" خودعن پنداری "
که طرف فکر میکنه اگر جواب Pm
بقیه رو نده خیلی آدم شیک و باکلاسیه ..
بعد از مدتی آقایی که موبایل تعمیر میکرد ،
گفت : پدر جان .. سالمه ..
چیزیــش نیــس ..
پیرمرد با صدای غمگین گفت :
پس چرا بچه هام زنگ نمیزنن ؟؟؟
مدیون همان " انتظاری " هستم
که دیگر از هیچکس ندارم ..
نه به پدرمان رفتیم .. نه به مادرمان ..
ما به " گا " رفتیم ..
نه ازدواج کردیم .. و نه به جنگ رفتیم ،
ولی بی اعصابیم و موجی ..
نسلی هستیم که از بیرون تحریم شدیم ،
از داخل فی-لتر ..
هم از دزد میترسیم ،
هم از پلیس ..
هم از دوست ضربه خوردیم ،
هم از دشمن ..
حیف شد ..
این بود دنیایی که ..
برای آمدنش به شکم مادر لگد میزدیم .. ؟!
صادقانه " بد " باشم ،
.
.
.
اما " لاشیانه " ادای خوبارو در نیارم ..
دستی که داس را برمی دارد ،
همان دستیست که گندم را کاشته ..
چون هیچ غلطی نمیتونن بکنن ..!
.
.
.
.
اون کسی که میتونه تو رو به خاک سیاه بنشونه ،
یک دوســـت کامــلا مـــورد اعتـــماد و نزدیکه ..
چفیه یه یارو رو میدزدن!
داد میزنه : آهای حوله , لحاف , زیرانداز , روانداز , دستمال , ماسک ,
بدید بغل دستیتون ادامه شو براتون مــــیـــنویـــســـه ..
اون بیشتر در جریانه !
یه همچین ملت باحالــــی داریم ما :))
اكنون در جواني دستهاي زيادي براي زمين خوردن من تلاش مي كنند ،
خداوندا بنده ات خسته است ياري اش كن ...
تمام روزهایی که سرگرمی ات بودم ،
زندگی ام بودی ..
گرگ ها نیز افسردگی مفرط گرفته اند ..
دیگر گوسپند نمی درند ..
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند ..
حسین پناهی
صـــدامـــو داری .. ؟؟
به احترمات هیچوقت حتی من ..
نداشتم به عمت کاری ..
انداخیتم ، با این که میدوسنتی ..
ترم آخرم و تو این ترم نیس اون حسی
که تو ترم اول بود و هست ..
شاید از اولشم من بودم که نباید برمیداشتم با تو درس ..
رو همه حضوری هام ، بستی چطور چشاتو ؟؟!
هیسس هیچــی نگــو .. فقــط ببــر صــداتــو ! :)
اما نصیب کسی می شود که وفادار است .. !
» ...
» بت ..
» ...
» رفتن ..
» ماه ..
» جمعه ها ..
» بار اول ..
» ...
» وقتی که می رفتی ..
» ...
» ...
» ...
» استاد
» راست میگفتی ..
» یه نوع بیماری ..
» ...
» ..
» ما نسلی هستیم که ..
» یاد گرفتم ..
Design By : RoozGozar.com |